
پایان نامه دختر خالمو بردم صحافی بعد بهش اس دادم جلدش سرمه ای و نوشته هاشم زرکوب.
اس داده هاشم زرکوب دیگه کیه؟ چرا اسم خودمو ننوشتی!
قیافه ی من اون لحظه
اخه چرا بعضیا فک میکنن خیلی بامزن؟؟!!
.
.
.
بـه مامانم میگم چرا رو سـقـف همسایه بیشتر از سقف ما برف نشسته؟؟؟ میگه چون اونا پولدارترن ..
یعنی من با این جوابای قانع کنندش زندگی میکنما !!!
.
.
.
مامانم یه ساعته داره صدام میزنه که بیا کار مهمی دارم
رفتم میگه:عمت تا نیم ساعت دیگه میاد حوصلشو ندارم بگو توخونه نیستم
من:مامان من دروغ نمیگم زنگ بزن بگو نیاد...(بعد از لحظاتی دعوا بنده راضی شدم.)
حالا عمم اومده،من:عمه جون مامانم بیرون کار داشت رفت به من گفت ازتون عذرخواهی کنم...مامانم بدو بدو اومده میگه:دختر تو مرض داری دروغ میگی؟؟؟
فاطی جون فداتشم شما ببخشید شاید من تو تربیتش کم گذاشتم!!
من:
عمم:اخه ادم تو این سن دروغ میگه؟؟از قدت خجالت بکش!!!
همچنان من:
یکاری میکنن ادم به خودشم شک کنه !
نظرات شما عزیزان:
حتی اگه نباشی تو ، عطر تن تو با منه
احساس قلب من شده ، بودن با تو تا ابد
نمیشه حتی توی خواب ، قید نگاه تو رو زد
خوب می دونم که گوش تو ، از حرف عاشقی پره
اما بدون که سرنوشت ، بی تو رقم نمی خوره
پاسخ:سلام مرسی. حتما میام.
